تهران- پایگاه اطلاعرسانی اصلاح
کتاب ارجمند «المفردات فی غریب القرآن» راغب اصفهانی به قلم قرآنپژوه، مؤلّف و مترجم «جهانگیر ولدبیگی» تلخیص و ترجمه شد.
کتاب المفردات راغب اصفهانی، برای بیشتر کسانی که در زمینهی علوم قرآنی تتبّعاتی داشتهاند، نامی آشناست. این کتاب به وسیلهی قرآنپژوه، مؤلّف و مترجم پرتلاش«جهانگیر ولدبیگی» تحت عنوان «فرهنگ قرآنی راغب» ترجمه و تلخیص شده است. این کتاب را حسین بن محمد راغب اصفهانی (متوفی502ه.ق) در قرن پنجم هجری به رشتهی تحریر در آورده است. «فرهنگ قرآنی راغب» توسط انتشارات آراس در سال 1389 در شهرستان سنندج در 3هزار نسخه در قطع وزیری ملوّن(دو رنگ) به شیوهای بسیار زیبا به زیور طبع آراسته شده است.
گفتنی است عرفان فرشادی ویرایش این اثر را انجام داده است. «فرهنگ قرآنی راغب» را مؤسسهی «آشنا»ی سنندج صفحهآرایی نموده است.
«جهانگیر ولدبیگی» دانشجوی دورهی دکتری علوم قرآن و حدیث در تهران است و تاکنون آثار متنوّعی را در زمینهی علوم قرآن و حدیث، ترجمه و تألیف نموده است. از جمله مهمترین کارهای وی میتوان به تألیف کتاب «اصول دعوت از دیدگاه قرآن و حدیث» و ترجمه، ویرایش و نگارش آثار استاد شهید ناصر سبحانی، مانند کتابهای «بندگی خدا»، «اسماء حُسنی» اشاره نمود.
«ولدبیگی» در مقدّمهی کتاب «فرهنگ قرآنی راغب» آشنایی خود با مفردات راغب را به استاد سبحانی نسبت داده و در این باره مینویسد: «سالهای اواخر مقطع متوسطه بود و جربان مطالعات بیداری اسلامی(سال 67)، در راستای دنبال کردن مباحث استاد شهید [ناصر سبحانی] (ره) گاهگاهی در بیان آیاتی از قرآن و مفردات آن، به این جمله برخورد میشد که میفرمود: راغب در مورد این کلمه و ریشه آن میفرماید: ... شنیدن کلمهی «راغب» و ریشهیابی بسیار زیبای ایشان از مفردات قرآن مرا بر آن داشت که چنین شخصیت و اثر او را در این زمینه ببینم و مطالعه کنم»
دربارهی راغب اصفهانی آنچنانکه از مقدمهی کتاب برمیآید؛ میتوان گفت که آنچه وجه مشترک عالمان در زمینه شخصیت وی است، جنبه علمی ایشان و این که این اثر او از بارزترین و با ارزشترین کتابهای اوست و جامع تفسیر مفردات قرآنی میباشد که به ترتیب حروف هجایی آن را به رشته تحریر در آورده است و کار را برای هر جویندهای در زمینهی قرآنی آسان کرده است.
از جمله آثار راغب اصفهانی میتوان به کتابهای زیر اشاره نمود:
1. تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین. در مورد حال و وضعیت دنیا و آخرت.
2. الذریعة إلی مکارم الشریعة. که گفته میشود امام محمد غزالی این کتاب را همیشه با خود به همراه داشته است و از آن فواید کثیری برده است.
3. محاضرات الأدباء.
4. کتابی در تفسیر قرآن که آن را به اتمام نرسانیده است. و مفسر بزرگ جناب بیضاوی از قسمت انجام شده بهرهها برده است. و...
ضمن آرزوی توفیق برای این قرآنپژوه ارجمند، مطالعه و استفاده از کتاب نفیس«فرهنگ قرآنی راغب» را به همهی قرآنپژوهان، دانشجویان، اساتید دانشگاه، علما و طلاب علوم دینی توصیه میکنیم.
نظرات
درود بر دوست ارجمند کاک جهانگیر امیدوارم همچون گذشته در نشر آثار قرآنی موفق باشند.<br /> دوست
نموونهت زۆر بن کاک جانگیر
جزاک الله
جراک الله
بعید بنظر میرسد که راغب اصفهانی متوفای 502 ه.ق کتاب مفردات را در قرن پنجم میلادی تالیف نموده باشد!<br /> اصلاح بفرمایید.
یک دلسوز<br /> قسمتهایی از ترجمه آقای ولدبیگی را با متن اصلی تطابق دادم متأسفانه اشتباهات فاحشی داشت. از این همه تعریف و تمجید متعجب شدم. ضمنا در دیگر سایتها خوانده ایم که خانواده ی استاد شهید بدلیل ضعف ایشان در ترجمه آثار استاد شهید ایشان را از فعالیت در این زمینه منع کرده اند. لطفا در تنظیم خبر بیشتر دقت فرمایید. آیا خبر دارید که آقای ولد بیگی بارها استاد پیرانی را مورد توهین قرار داده اند؟؟ کاش می نوشتید که متن این خبر را چه کسی تنظیم کرده است؟ از دوستان پاوه ای است؟ یا خود آقای ولدبیگی آن را تنظیم نموده اند؟
سلام با مطالعه ونگاهی به نظرات داده شده برعمق تاسف وناراحتی اینجانب افزود:جناب محترم دلسوز نگارنده خبر رابه جانبداری متهم می کند در حالیکه از نظرات خودشان علاوه بر بدبینی ،ظن و غرض،خصومت شخصی وتوهین دیده می شود کاش بجای اینهمه دلسوزی برای دیگران یک کم برای خودتان وقیامتتان دلسوزی می کردید یا کاش بجای انتخاب نام دلسوز نام دیگری را اختیار می کردید.
پاسخ به کاربر محترم جناب «دلسوز»!!؟<br /> - همچنانکه میدانیم در بسیاری از سایتهای فرهنگی تازههای نشر و کتاب عرضه میشوند، پایگاه اطلاعرسانی اصلاح نیز حسبالمقدور خود، گاهی به معرفی، نقد و بررسی و معرفی آثار فرهنگی اهتمام میورزد. درج خبر انتشار ترجمهی مفردات راغب اصفهانی در سایت اصلاح در همین حد بوده است و لاغیر. منتقد محترم در اظهار نظرشان آورده است که از تعریف و تمجید از مترجم متعجب شده است، نمیدانم و برای من محرز نیست کدام بخش از خبر تعریف و تمجید است؟ آیا منتقد محترم از کلمات قرآنپژوه، نویسنده و مترجم پرتلاش اینچنین برداشت نموده است که تعریف و تمجیدی از آن شخص محترم شده است یا نه؟ به گمان نگارندهی این خبر -که از قضا پاوهای هم نیست- آقای ولدبیگی شخص پرتلاش و اجتهادی است که در خدمت به قرآن و معارف قرآنی میکوشد و این مهم بر ارباب معرفت و اهل فرهنگ پوشیده نیست و –به گمان بنده- از بسیاری از همگنان و کسانی که در این حوزه فعالیت میکنند، موفّقتر است؛ هرچند غیر از نبی مرسل هیچکس معصوم نیست و ما به حکم انسانبودن دارای لغزشهای فراوانی هستیم. من، آقای ولدبیگی و خود منتقد محترم نیز از این قاعده مستثنا نیستیم. <br /> - نوشتهاید که ترجمه را با متن اصلی تطابق دادهاید و اشتباهات فاحشی را در آن یافتهاید؛ ادب نقد و تقریر حقیقت اقتضا میکرد، جنابعالی نقد موجّه یا ناموجّه خود را به صورتی روشمند و علمی و بدون پیشداوری مکتوب مینمودید و جهت نشر به سایت اصلاح یا هر سایت اینترنتی دیگری ارسال نموده تا اشکالات وارده در چاپهای بعدی کتاب مد نظر قرار گیرد. <br /> - در بخشی از کامنتتان از توهین به اشخاص حقوقی توسط آقای ولدبیگی و نیز منع خانوادهی استاد شهید سبحانی نوشتهاید که نامبرده را به علت ضعف، از ادامهی کار بر آثار استاد سبحانی برحذر داشتهاند، این اخبار(صادق/کاذب) به سمع نگارندهی این خبر نرسیده است و در جهت اثبات مدعای شما باید «تَبَیُّن» نمود.<br /> در پایان امیدواریم نقد شما از سر حسن نیّت بوده و ربطی به انگیزههای شخصی نداشته باشد! نگارنده مطمئن است که این خبر در راستای نشر فرهنگ قرآنی و خدمت به قرآن عظیم تنظیم شده است و هیچ داعیه و انگیزهای در کار نبوده است. فصلالخطاب سخن خداوند است که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیم» والسلام <br />
یک دلسوز دیگر<br /> از برآشفته شدن سایت اصلاح تعجب نکردیم!!!
خداوند راغب اصفهانی ,استاد شهید ناصر سبحانی وشما مجاهدان پرتلاش عرصه بیداری اسلامی معاصر را قرین رحمت خود قرار داده و جملگی مان رادر فردوس برین جای دهد. <br /> امیدوارم شما سروران در اینده نیز مخاطبانتان را از وجود چنین کتابهای نفیس و باارزشی باخبر سازید.<br /> اجرکم عند الله<br />
پاسخ به پاسخ دهنده به دلسوز:<br /> از فحوای کلام برمی آید که از طرف سایت صحبت میکنید؛ ولی عنوانتان بی نام است.<br /> اگر پاسخ از طرف سایت و گردانندگان آن است، باید مشخص شده و نام نامی admin قید گردد.<br /> بینام
پاسخ یک دلسوز:<br /> <br /> لحن و سبک نوشتار فردی که به نمایندگی از سایت اصلاح پاسخ بنده را دادند به گونه¬ای بود که بیشتر بر تأسف بنده افزود نه بر انگیزه¬ام جهت نگارش این پاسخ، اما حال که ایشان اینچنین پاسخ داده¬اند ذکر موارد زیر را ضروری می¬دانم، بی گمان مطالب افزونتری نیز هست که در صورت تداوم این مجادله در صورت نیاز بازگو خواهد شد:<br /> 1- قرار دادن دو علامت تعجب و یک علامت سئوال در برابر کلمه¬ی دلسوز نشان می¬دهد که ایشان از نیت بنده آگاه بوده و آن را نه دلسوزی که چیز دیگری می¬دانند!! حضور فردی که به نیت افراد پی ببرد در میان دوستان جماعت البته مسبوق به سابقه است، ولی حدس می¬زدم زیرکانه¬تر عمل می-کردید و خود را در سایت لو نمی¬دادید!<br /> 2- چاپ خبر انتشار ترجمه¬ی کتاب مفردات راغب را امری معمول برای سایت «فرهنگی» اصلاح برشمرده¬اید. اجازه بدهید از شما بپرسیم آیا سایت اصلاح یک سایت فرهنگی است؟ اگر چنین است، همچون دیگر سایت¬های فرهنگی، بدون تبعیض به درج خبر تازه¬های نشر می¬پردازد؟ لطفا نظری بر آرشیو خود بیاندازید، بسیاری از مترجمین عضو جماعتتان کتاب¬هایشان چاپ می¬شود اما تا بحال خبر آن¬ها را منتشر کرده¬اید؟ لطف می¬کنید و لیستی از اخبار خود را که به قول خودتان به « معرفی، نقد و بررسی و معرفی آثار فرهنگی» پرداخته منتشر کنید تا مخاطبانتان بفهمند سهم آقای ولدبیگی در مقایسه با دیگران از میان این اخبار چقدر بوده است؟ اگر بی طرف نیستید حداقل ادعای آن را نداشته باشید.<br /> 3- منظور از تعرف و تمجید به کاربردن عباراتی چون «قرآنپژوه ارجمند، مؤلّف و مترجم پرتلاش» ، «ترجمه و تالیف آثار متنوّعی را در زمینهی علوم قرآن و حدیث» بوده است. متاسفانه مدتی است شاهد به کاربردن القاب و عناوین پرطمطراق برای اعضای جماعت در سایت اصلاح هستیم. برادر عزیر نگارنده-ی خبر آیا می¬دانید قرآن پژوه یعنی چه؟ می¬دانید چقدر باید تلاش کرد و کتابها نوشت و پژوهشها کرد تا کسی را پژوهشگر بنامیم؟اگر اهل مطالعه و ارباب معرفت فردی را قرآن پژوه ندانند ولی شما در سایتتان او را به القابی اینچنین مزین کنید آن فرد قرآن پژوه می¬شود؟ البته مهمتر از همه اخلاق قرآنی است که باید پژوهشگران این عرصه از آن برخوردار باشند که ....<br /> فرموده¬اید: «آقای ولدبیگی شخص پرتلاش و اجتهادی است که در خدمت به قرآن و معارف قرآنی میکوشد و این مهم بر ارباب معرفت و اهل فرهنگ پوشیده نیست و –به گمان بنده- از بسیاری از همگنان و کسانی که در این حوزه فعالیت میکنند، موفّقتر است». برادر عزیز، جایگاه انتشار گمان¬های شخصی شما سایت رسمی یک جماعت نیست، این مطالب را در وبلاگ شخصی خود منتشر کنید. هر چند اوضاع جماعت آنچنان نابسامان است که بر شما در این زمینه خرده نمی¬گیرم. اصلا سایت خودتان است ! تعارف نکنید و هرچه دل تنگتان می¬خواهد بنویسید! ضمنا دلیل به کار بردن کلمه¬ی اجتهاد را در تعریفتان نفهمیدم!<br /> 4- بنده اگر دارای مدرک علمی در زمینه¬ی ادبیات عرب و نیز وقت کافی بودم حتما نقدی علمی بر آن می¬نگاشتم، هر چند چنین بررسی¬ای با روحیه¬ای که از آقای ولدبیگی و دوستان سینه چاکی چون شما سراغ دارم به جای برخورد علمی با نیت خوانی فرادستانه¬ای روبرو می¬گشت و اصل موضوع فراموش می¬شد وسیل تهمت¬ها روانه، ولی امیدوارم فرد دیگری فرصت آن را داشته باشد که ترجمه¬ی این کتاب را بررسی مختصری بفرماید تا صحت مدعای اینجانب ثابت گردد، هر چند اگر باز بر نگارش چنین نقدی اصرار دارید سعی می¬کنم برخی از اساتید دانشگاه و نیز روحانیان عالم بر زبان عربی را بدین کار تشویق کنم. <br /> 5- در زمینه¬ی توهین به استاد پیرانی از جانب آقای ولدبیگی عرض می¬کنم که ایشان در جریان حمایت جماعت از میرحسین موسوی، در محافل عمومی بسیار بی¬ادبانه به آقای پیرانی حمله برده و این تصمیم را نه از سر بررسی¬ای علمی بلکه تنها بدلیل تطمیع مادی آقای پیرانی توسط موسوی می-دانستند و .... (در این زمینه به همین مطلب بسنده می¬کنم، اگر مایل بودید بگویید تا بیشتر توضیح دهم.)<br /> 6- خبر منع کردن آقای ولدبیگی از جانب خانواده¬ی استاد شهید جهت کار بر آثار استاد را همگان می¬دانند، حال چگونه است که شما (نماینده¬ی سایت اصلاح) از آن بی¬خبرید! یا خود را به بی¬خبری می¬زنید یا اینکه واقعا بی¬خبرید که هر دو حالت ایراد دارد. اگر واقعا بی¬خبرید لطفا پاسخگویی به نظرات خوانندگان سایت اصلاح را به کسانی بسپارید که از مسائل آگاهند. ضمنا آقای ولدبیگی به نگارش آثار استاد نپرداخته¬اند بلکه اثر بندگی خدا را ترجمه و اسماءالحسنی را ویرایش کرده¬اند، در اصل نگارنده¬ی آثار استاد، خود استاد شهید می¬باشند که متأسفانه برخی افراد ایشان را به نردبانی جهت مطرح نمودن خود تبدیل کرده¬اند.<br /> 7- در پایان ابراز امیدواری کرده¬اید که نقد بنده « از سر حسن نیّت بوده و ربطی به انگیزههای شخصی نداشته باشد!» !! چنین جمله¬ای مصداق بارز سوءظن است زیرا تلویحا بنده را که هیچ آشنایی صمیمانه¬ای با آقای ولدبیگی ندارم و در دو مکان جغرافیایی متفاوت هم زندگی می¬کنیم به مطرح بودن انگیزه¬های شخصی در بیان این نقد متهم نموده¬اید! جالبتر آنکه در پایان و جهت تذکر تربیتی به بنده آیه¬ای از قرآن را آورده¬اید که با چنین سبک پاسخگویی¬ای خود نیز مخاطب آن قرار می¬گیرید.<br /> 8- فرموده¬اید پاوه¬ای نیستید، بسیار خوب ولی مثل آنکه نشست و برخاست با دوستان پاوه¬ای در تهران سبک پاسخگویی شما را نیز به ایشان شبیه کرده است.<br /> موفق باشید.<br />
کاکه ئهم گشته خۆماندووکردنهی نهگهرهکه، خوا ههقه و ههقیشی خۆش گهرهکه، یهک دهحفه بێژه کاک جههانگیر تۆم ناخۆش گهرهکه و حهز ناکهم ناوت ببیستم و پێمخۆشه مهرگت ببینم و ... <br /> توخوا داناتوڵێی ئهم چتانه شیاوی موسوڵمانه که تۆ نووسیگته؟
بدوننام
23 تیر 1391 - 02:16محض اطلاع دوستان اگر برگه های از تاریخ ملل را ورق بزنیم مشاهده می کنیم که همیشه مهم ترین عاملی که ملتها را بیش از همه مورد تهدید قرار داده است انحطاط درونی است تا دشمنهای خارجی، دشمنان جهت رسیدن به اهداف خود بیشتر از این حربه ها استفاده می کنند و ملت کرد نه تنها از این مهم مستثنی نیست بلکه بیش از همه دچار این مسئله گشته است که تبلور عینی آن را می توان در انشعابات درونی در احزاب کردی در طول تاریخ مشاهده نمود بر این اساس با توجه به مطالب مذکور چنین مشخص است که جماعت اصلاح و دعوت به عنوان جماعتی مذهبی میانه رو از ملت کرد(تا آنجا که می دانم) که در داخل ایران فعالیت دارند گریبانگیر چنین مشکلی شده یا دستهای در پشت برده بساط چنین امری پهن کرده اند که لازم است مسئولین دلسوز جماعت متوجه چنین مسائلی باشند
نبیند مدعى جز خویشتن را<br /> که دارد پردهی پندار در پیش<br /> گرت چشم خدا بینى ببخشند<br /> نبینى هیچ کس عاجزتر از خویش<br /> <br /> جناب دلسوز سلام، رحمت و برکات خدا بر شما باد<br /> پیش از هر چیز اگر از لحن کلام پیشین بنده رنجیده خاطر گشته اید، از محضر مبارکتان پوزش میطلبم. برادر عزیز، بنده نه حوصلهی مجادله را دارم و نه وقتش را؛ الحمدلله به اندازه کافی سرم شلوغ است که وقت جدال-بغیر احسن- را نداشته باشم و اصلا آنرا برای انسان مسلمان جایز نمیدانم. شاید برخی از دعاوی شما در حق این بندهی ناچیز، برحقّ باشند و بنده بسیار بدتر از آنم که شما نوشتهاید، بنده به هیچوجه ادعای پاکی و زلالی ننموده و از شر سیئات، شیطان و نفس بدخو فقط بدو پناه میبرم. <br /> اما تو را به خدا! بگذار صمیمانه عرض کنم؛ بیایید این روحیهی شیطانصفتانه را از خودمان دور کنیم. بیایید دشمنی، کینه و عداوت را از سویدای قلب و روانمان بیرون کنیم و همه را با آب توبه پاک بشوییم. بیایید همه را با یک تعمیم ناروا بد ندانیم. بیایید جنگ طایفهای و منطقهای به راه نیندازیم. این پاوهای است و این مریوانی است این هورامی است و فلانی بهمان است و ... دوست فرزانه از شما میپرسم مگر خود استاد شهید اهل کجا بودند؟ <br /> با کمال تأسف جملاتی در نوشتهی شما آمده است که حاکی از دردهای کشندهای است که -ما به عنوان ابنا و محصولات نامرغوب این دعوت مبارک- در اثر تربیت غلط و ناکارآمد بدانها مبتلا شدهایم. استاد سبحانی و خلف ایشان استاد پیرانی، هیچ حاجتی به شاگردانی همچون من و شما ندارند! پناه به خدا از این همه منیّت و انانیّت که در شخصیت نامزکای ما وجود دارد و زهی خیال باطل! از تربیت ناشیانه و سطحیانه که ما طی سالیان سال در بودن با جماعت «شده ایم». بیایید به جای اینکه بر سر واژهها با همدیگر بجنگیم برای سلامتی روح و روان همدیگر دعا کنیم. <br /> باری دوست عزیز بهتر است که خود را بیش از این خسته نکنید، چون واقعاً از بحثهای لغو و بیهوده که از قضا هیچ فایدت دنیوی و اخروی ندارند بیزارم. هرچند با کمال میل از انتقادات مشفقانه و فارغ از پیشداوری استقبال نموده و آنرا ارج خواهم نمود. در ضمن خبرنگاری، خدمتگزاری و نوکری هموطنان اهل سنت ایران - گرچه وظیفه این بنده حقیر کمتر از قطمیر است و کسوتی است که سالهاست بدان ملبس و مفتخرم- لکن راهی است باز، برای هر کسی که بخواهد در این زمینه کار کند و کس را یارای آن نیست که راه بر طالبی سینهچاکی همچون شما سدّ نماید: بسم الله هذا میدان و ...<br /> سخن آخر فرمودهی نبی رحمت-ص- است که فرمود: «مَنْ ترک المِراءَ وهو مُبْطِلٌ، بُنی له بَیْتٌ فی رَبَضِ الجنة ، ومَنْ ترکَهُ وهو مُحِقٌّ، بُنی له فی وسَطَهِا، ومَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ بنی له فی أعلاها». (روایت از ترمذی)<br /> <br /> والسلام علینا و علی عباده الصالحین<br />
امیدوارم اینقدر آزاداندیش باشید که جواب من را هم درج کنید.<br /> دلسوز
سخنی با سایت اصلاح از جانب «یک دلسوز»:<br /> <br /> <br /> <br /> انتظار آن بود پس از جواب قبلی ام، دوستان اصلاح کمی بیشتر در پاسخگویی دقت می کردند. نگارنده ی محترم ظاهرا همچون پیامبری مرسل ( که البته پیامبران نیز چنین نمی کردند) بنده را تلویحا به مواردی متهم کرده اند که البته این همان روحیه ای بود که از ایشان انتظار می رفت. بسیار متاسف شدم که حمایت از اهل سنت را امثال ایشان برعهده گرفته اند. اینک موارد اتهامی:<br /> 1- مدعی بودن، که البته در ادبیات فارسی معلوم است که کنایه از چیست. چنانکه می فرمایند: ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست / نبیند مدعى جز خویشتن را<br /> که دارد پردهی پندار در پیش<br /> گرت چشم خدا بینى ببخشند<br /> نبینى هیچ کس عاجزتر از خویش<br /> <br /> 2- تمایل به مجادله از جانب بنده، آنجا که میفرمایند: «بنده نه حوصلهی مجادله را دارم و نه وقتش را؛ الحمدلله به اندازه کافی سرم شلوغ است که وقت جدال-بغیر احسن- را نداشته باشم » برادر گرامی این مجادله نیست، مباحثه ای انتقادگونه است تا شما متوجه باشید که من بعد چگونه اخبار را تنظیم کنید و شرط عدالت و صداقت را رعایت کنید. حداقل می توانستید به درخواست من پاسخ دهید و از آرشیو خود اخبار نشر دیگر کتب را هم بیرون کشیده و عرضه می داشتید تا صحت مدعای شما بر همه آشکار و روسیاهی برای من بماند. البته امیدوارم سرشلوقی هایتان نفعی به حال اهل سنت داشته باشد.<br /> <br /> 3- اتهام وجود روحیه ی شیطان صفتانه و و کینه و عداوت به بنده، آنجا که می گویید: «بیایید این روحیهی شیطانصفتانه را از خودمان دور کنیم. بیایید دشمنی، کینه و عداوت را از سویدای قلب و روانمان بیرون کنیم و همه را با آب توبه پاک بشوییم. بیایید همه را با یک تعمیم ناروا بد ندانیم. »<br /> <br /> 4- اتهام براه انداختن جنگ طایفه ای: «بیایید جنگ طایفهای و منطقهای به راه نیندازیم. این پاوهای است و این مریوانی است این هورامی است و فلانی بهمان است و ... دوست فرزانه از شما میپرسم مگر خود استاد شهید اهل کجا بودند؟ » این اشتباه را ابتدا خود مرتکب شدید، یادتان نیست؟ نگاهی به اطراف خود در تهران بیاندازید همه کرد هستید و همه پاوه ای، برادر جان مگر قحط الرجال است که از فارسها و ترک ها و شمالی ها و خراسانی ها استفاده نمی کنید؟!!! نمی دانم ذهن شما درگیر چه بوده است که اینجا از مریوانی و هورامی سخن گفته اید!!!! ضمنا استاد شهید اهل دوریسان بوده اند نه پاوه. هر چند این مسائل از دید من اصلا مهم نیست اما وقتی خود به آن می پردازید باید انتظار جواب را هم داشته باشید.<br /> <br /> 5- اتهام تربیت غلط داشتن بنده : « با کمال تأسف جملاتی در نوشتهی شما آمده است که حاکی از دردهای کشندهای است که -ما به عنوان ابنا و محصولات نامرغوب این دعوت مبارک- در اثر تربیت غلط و ناکارآمد بدانها مبتلا شدهایم. استاد سبحانی و خلف ایشان استاد پیرانی، هیچ حاجتی به شاگردانی همچون من و شما ندارند! پناه به خدا از این همه منیّت و انانیّت که در شخصیت نامزکای ما وجود دارد و زهی خیال باطل! از تربیت ناشیانه و سطحیانه که ما طی سالیان سال در بودن با جماعت «شده ایم». بیایید به جای اینکه بر سر واژهها با همدیگر بجنگیم برای سلامتی روح و روان همدیگر دعا کنیم.» خدا را شکر هیچگاه از مربیان هم اندیش شما بهره نبرده ام که در نهایت اینگونه به نظر آیم که تربیت غلط شده ام. آیا هر مخالفی که سخنی برخلاف میل شما بر زبان می راند تربیت غلط ، ناشیانه و سطحی شده است؟ (ضمنا این اولین بار است که کلمه ی سطحیانه را می شنوم!!) استاد پیرانی را فرزند خلف استاد سبحانی برشمرده اید. شما خود مختارید که هر کس را فرزند خلف کس دیگر بنامید ولی دوست عزیز اهل سنت مظلوم ایران عملکردها را می نگرد، آیا عملکرد استاد پیرانی در راستای منش استاد سبحانی بوده است؟ اینقدر از استاد شهید برای جماعت هزینه نکنید. آیا اگر ایشان اکنون زنده بود شما را منحرف از اهداف آغازین جماعت نمی دانست.<br /> <br /> 6- فرموده اید: «باری دوست عزیز بهتر است که خود را بیش از این خسته نکنید، چون واقعاً از بحثهای لغو و بیهوده که از قضا هیچ فایدت دنیوی و اخروی ندارند بیزارم. هرچند با کمال میل از انتقادات مشفقانه و فارغ از پیشداوری استقبال نموده و آنرا ارج خواهم نمود.» من هم می گویم خود را خسته نکنید چون تا هنگامی انتقاد را بحث بیهوده و لغو بدانید جز خستگی برایتان نمی ماند. معنای ارج نهادن به انتقادات را هم از تهمتهایی که مطرح کردید فهمیدیم، در فرهنگ شما تنها انتقادی مشفقانه است که به تایید اشتباهات شما بیانجامد. بسیار متاسفم.<br /> <br /> 7- فرموده اید: « خبرنگاری، خدمتگزاری و نوکری هموطنان اهل سنت ایران - گرچه وظیفه این بنده حقیر کمتر از قطمیر است و کسوتی است که سالهاست بدان ملبس و مفتخرم- لکن راهی است باز، برای هر کسی که بخواهد در این زمینه کار کند و کس را یارای آن نیست که راه بر طالبی سینهچاکی همچون شما سدّ نماید: بسم الله هذا میدان و ...» اگر اینگونه است باید در این سالها اصول تنظیم خبر را فرا میگرفتید تا اینگونه به دام اشتباهی که مرتکب شده اید نیفتید. فرموده اید هذا میدان. کدام میدان؟ میدان دفاع از اهل سنت؟ با تهمتهایی که شما نثار بنده نمودید فکر نمی کنم بنده را صاحب صلاحیت بدانید که حتی بار دیگر به سایت شما بنگرم.<br /> <br /> حق یاورتان<br />
خداوند از همه آگاه تر است...<br /> وظیفه شرعی ما این است که از تمامی کسانی که در راه نشر هر چه بیشتر تعالیم اسلامی تلاش می نمایند ،قدر دانی کنیم و اگر حتی اشتباهی در آثارشان باشد آن را بدور از هر غرضی به منظور اصلاح به مولف یاد آوری نماییم آن هم در کمال احترام نه با توهین به او.<br /> افسوس که این چنین نکردی برادر عزیز، آقای (دلسوز) ...<br />
اگر اسلام سیاسی شد از این بهتر نمیشود انتظار داشت! کاش هرگز این اسلام عزیز با سیاست مخلوط نمیشد! اما چه میشود کرد؟
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته<br /> از این که لحظاتی مزاحم اوقات شریف شما خوانندگان می شوم پوزش می طلبم. می خواستم جوابی کوتاه بدهم اما مقدور نشد.<br /> روز چهارشنبه تاریخ 21/7/89 ساعت حدود 11 قبل از ظهر بود که یکی از دوستان زنگ زده و فرمودند آیا به سایت سر زده و مطالبی را که زیر «گزارش چاپ ترجمه مفردات» نوشته شده نگاه کرده اید؟ جواب دادم که مدتی است دسترسی به انترنت ندارم. شبِ همان روز به سایت رفته و مطالبی را دیدم که شاید برای شما عزیزان تازگی داشته باشد اما برای بنده چیز تازه ای نبود؛ زیرا سال گذشته مطلبی تحت عنوان «خیانت آقای ولدبیگی به استاد شهید» در سایت «اهل سنت ایران» زیر متنی از «بندگی خدا» آمده بود که گویا: ما با کار کردن روی دو اثر چاپ شده استاد شهید عزیزمان و بیش از سه اثر دیگر آماده برای چاپ که ممانعت از چاپ آن به عمل آمد، نسبت به ایشان دچار خیانت شده و گویا بدون اجازه خانواده ایشان دست به کار زده و زمانی که با خانواده ایشان روبرو شدیم به استاد و دخترانش توهین کرده ام. معاذ الله از این سخنان باطل. از این رو با دیدن مطلب فوق در سایت اصلاح هیچ جای تعجب برای بنده نبود و این مطالب را در ادامه و راستای همان مطالب سال گذشته دیدم و تنها موضعگیری اینجانب خندیدن در برابر آن سخنان بود همان کاری که سال گذشته انجام دادم. اما چیزی که مرا به نگرانی واداشت و شاید عامل اصلی نگارش این متن بود تهمتی بود که به بنده نسبت به جناب «ماموستا پیرانی» زده شده بود. گویا اینجانب در جریان انتخابات ریاست جمهوری به ایشان حمله برده و ایشان را متهم به تطمیع مادی از طرف جناب میر حسین موسوی در قبال حمایت ایشان و جماعت از کاندیداتوری او کرده ام. معاذ الله هزاران معاذ الله از این اتهامت. با خواندن آن یوسف پیامبر و هزاران بی گناه همچون او را به یاد آوردم که چگونه مورد تهمتهایی قرار گرفته اند که روحشان نیز از آن بی خبر بوده است و با الگو پذیری از آنان تسلی خاطر یافتم. <br /> دوست دارم چند نکته ای را به این برادر نه عزیزم، که سال گذشته با وجود تذکراتی که به ایشان دادیم اما هنوز که هنوز است به خود نیامده و دست از این ماجراجویی که نه به نفع دنیایش است و نه به نفع آخرتش نکشیده، متذکر شوم و شما بزرگواران را متوجه واقعیت هایی بکنم.<br /> برادر! شما که خود را «دلسوز» معرفی کرده اید از این امر غافلید که دلسوزی واقعی را باید نخست نسبت به خود داشته باشید بعد نسبت به دیگران. مگر آیه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا» را فراموش کرده اید؟ چگونه خود را راضی می کنید که دست به چنین تهمت هایی می زنید؛ تهمتهایی که نه خداوند از آن خبر دارد و نه خلق خداوند. چگونه در دادگاه خداوند که مطمئنا به آن معتقدید از خود دفاع خواهی کرد؟ مطمئن باش چون سال گذشته به خاطر درج آن مطلب ناروا در سایت «اهل سنت ایران» گذشت کردم این بار هرگز نمی گذرم فقط می گویم که توبه کن و دست از این ماجراجویی بردار.<br /> برادر! اینجانب بیش از بیست سال است که منتسب به جماعت بوده و هستم و به این امر هم افتخار می کنم و در راستای تحقق اهداف جماعت در حد توان کوشیده و شاهد بنده خود جماعت است. اما این سابقه نسبتا طولانی هرگز مرا از نقد و انتقاد و ارائه پیشنهادات معذور نداشته است شاهد بنده نشستی است که در تاریخ 20/12/88 همراه با یکی از برادران در مرکز با «استاد پیرانی» داشته که بیش از یک ساعت به طول انجامید. در این نشست کلام ما این بود که: استاد محترم! به خاطر این که دچار غیبت ها و گاه گاهی تهمت هایی نسبت به جماعت و افراد آن نشویم و به خاطر این که رجم بالغیب دست به انتقاد از کار جماعت نزده باشیم دوست داشتیم از نزدیک خدمت رسیده و مطالبی را عرض نماییم. استاد پیرانی نیز با آغوش باز از انتقادات و پیشنهادات استقبال کرده و مسایل را در جلسات شورای مرکزی مطرح کرده اند. حال بنده که الحمد لله این شجاعت و جایگاه را در جماعت برای خود می بینم چگونه می آیم و چنان تهمت هایی را نسبت به ایشان می زنم. تهمت زدن نشانه ضعف است نه شجاعت(فایل صوتی نشست موجود است). از طرف دیگر آیا فردی با بیش از بیست سال سابقه در یک جماعت حق درج مطلبی را در سایت آن جماعت ندارد؛ مطلبی که نفعش بیشتر به مخاطبان بر می گردد تا به ایشان؟ چرا نسبت به درج مطالبی از کتاب های برادران عجم در سایت، ما را اینچنین بر آشفته نمی کند و حتی به آن ها افتخار می کنیم اما همین که به خودمان رسید بر آشفته می شویم؟!<br /> برادر! مگر نه این که در مقدمه ترجمه مفردات نوشته ام: «از تمام برادران و خواهران محترم عاجزانه درخواست می¬نمایم که با سعه صدر به آن نگریسته و در صورت مشاهده هر نوع نقص و عیبی، که قطعا از آن مبری نیست، ما را راهنمایی کنند و بر ما منت بگذارند» حال شما را چه شده که از وجود غلط های فاحش سخن می گویی. هذا گوی و هذا میدان. با کمال افتخار استقبال می کنم و هر هزینه مادی ای که صرف می کنی جبران خواهم کرد. شاهد من مخاطبان باشند. آیا متوجه تناقضاتی در کلامت شده ای؟ در یک جایی از وجود غلط های فاحش بعد از تطبیق دم زده و در جایی می گویی من مدرکی در زمینه ادبیات عرب ندارم تا بر کتاب نقدی بنویسم؟ مگر لازمه کار وجود مدرک علمی است؟ کجا شما یا هر فرد دیگر را از نقد و انتقاد منع کرده ایم؟ در جایی می گویی: ما با ولدبیگی در دو منطقه جغرافیایی زندگی می کنیم(که اتفاقا در یک جا سکونت داریم هر چند اصالتا متعلق به دو جا می باشیم) و با ایشان آشنایی صمیمانه نداریم و در جای دیگر می گویی با روحیه ای که از ولدبیگی و...سراغ دارم در صورت نقد به جای برخورد علمی با قضیه به گونه دیگر برخورد می کند. جای تعجب است که این شناخت را با آن نا آشنایی از کجا کسب کرده ای؟ شگفتا از این هوش و استعداد!! <br /> برادر! از به کار بردن کلماتی چون «قرآن پژوه، مترجم و مؤلف و تلاشگر» از طرف سایت نسبت به اینجانب نگران شده اید. من خود را شایسته این عناوین نمی دانم اما آیا فردی با بیش از 28 اثر ترجمه و تالیف و مقالات علمی دانشگاهی در زمینه های قرآنی و حدیثی در مدت کم تر از 6 سال و دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث نمی تواند چنین عناوینی داشته باشد؟! راستی اگر این عناوین نسبت به عجم به کار برده می شد چنین بر آشفته می شدی!! آیا تلاش قریب به چهار سال نسبت به مفردات کاری طاقت فرسا نبوده است؟! البته ما همیشه بیگانه پرست بوده ایم از این جهت منعی بر شما نیست.<br /> گفته اید: قرآن پژوه باید اخلاق قرآنی داشته باشد. باید عرض کنم اینگونه نیست. بسیاری از مستشرقان قرآن پژوه هستند اما اصلا به قرآن اعتقاد ندارند تا چه برسد به مزین شدن به اخلاق قرآنی. بسیاری مزین به اخلاق قرآنی هستند اما اصلا در زمینه قرآنی پژوهشی ندارند. از طرف دیگر برخورد سال گذشته من با شما تا به امروز بعد از آن تهمت های درج شده در سایت «اهل سنت ایران» نشان از اخلاق قرآنی من ندارد؟! وانگهی شما که می گویی با من هیچ آشنایی صمیمانه نداری و ظاهرا یکدیگر را نمی بینیم چون در دو جای دور از هم هستیم پس، از کجا بی اخلاقی ما برایت مشخص شد!! راستی قرآن پژوه و مترجم و... بودن من چه ضرری را متوجه شما می کند مگر نه این که بارها و بارها از آثار من استفاده ها برده اید!! پس منصف باش و از خدا بترس.<br /> برادر! مسئله پاوه ای بودن و غیر آن را به گونه ای مطرح کرده ای. باید بگویم به خوبی می دانم که از این که مسئولیت های اصلی جماعت در مرکز اکثرا به دست افراد منطقه اورامانات و به ویژه پاوه است شما را رنج می دهد اما سوال این است که مگر آنان مسئولیت را تصاحب کرده اند؟ مگر در مورد انتخابات جماعت مشکوکی؟ اگر این طور است بیا و مؤدبانه و شجاعانه دست به نقد بزن نه پشت پرده شروع به توهین و تهمت و گمانه زنی بزنی. از طرف دیگر چرا منصفانه به قضیه نگاه نمی کنی؛ غیر از این است که این فکر و صاحبان آن و حتی بیشتر تؤرسینهای آن افرادی از منطقه اورامانات بوده اند. غیر از این است که استاد شهید فردی از آن منطقه است. غیر از این است که در ده های 60 بیشتر مناطق کردستان را ماموستایان منطقه اورامانات پوشش می دادند... از این حرفها دست بکش و جماعت را دچار فتنه نکن.<br /> برادر! شما که خود را فردی شجاع و دلسوز معرفی کرده اید و جواب دهندهِ به شما را فردی دست اندرکار سایت می دانید که چنین هم است، و معرفی او را خواهانی هیچ از خود پرسیده ای که بی نام و نشان بودن تو نشان از ضعف تو دارد. البته ذکر نامت برای من که به خوبی می شناسمت و به اهدافت آگاهم هیچ نیازی نیست. <br /> برادر! جواب دهنده را از گمانه زنی منع کرده اید اما در جایی گفته اید که برخی از جمله بنده آثار استاد را نردبانی برای مطرح کردن خود قرار داده اند و این جزو همان ظن هایی است که مطمئن باش گناهی نابخشودنی است. در ثانی بنده قبل از کار بر آثار استاد با ترجمه نخستین اثر که «لا اله الا الله روح زندگی» بود برای همگان فردی آشنا شدم و نیازی به آثار استاد برای این امر نداشتم. هر چند درج نامم در کنار نام استادی که لحظه شماری برای دیدنش می کنم افتخاری بزرگ است و آرزوی اینجانب است. <br /> برادر! در کلامت چندین تهدید به چشم می خورد: - «اگر بر نگارش نقد بر ترجمه مفردات اصرار دارید برخی از اساتید دانشگاه و روحانیان عالم بر زبان عربی را تشویق بر این کار می کنم». جواب: شما را به خدا این کار را بکنید و مطمئن باشید همه هزینه ها را پرداخت خواهم کرد و اصلا آرزوی من همین امر است زیرا هدف من بودن کتابی با کمترین غلط است. اگر این کار را بکنی ممنونت می شوم.<br /> -در زمینه توهین به استاد پیرانی از طرف اینجانب گفته اید: «اگر مایل بودید بگویید تا بیشتر توضیح دهم». جواب: تو را به خدا بیشتر توضیح بدهید. ولی آیا این را می دانید که با شناختی که استاد و برادران مرکز از من دارند تنها موضعگیریشان در برابر تهمتهای تو خندیدن است. البته از جهت معصیت بودن تهمت، تو را به ادامه کار تشویق نمی کنم.<br /> - گفته اید: «مطالب افزون تری وجود دارد که در صورت تداوم مجادله بازگو می کنم». جواب: در مورد من هر چه دل تنگت می خواهد بگو. در مورد جماعت هم اگر این کار را نکنی دلسوز نیستی پس خواهش می کنم بگو و بنویس تا توان داری.<br /> مطلب آخر این که: گفته اید: «در سایت ها خوانده اید که به دلیل ضعف اینجانب در ترجمه آثار استاد شهید خانواده ایشان مرا از ادامه کار منع کرده اند». جواب: بفرمایید در کدام سایت ها خوانده اید تا ما نیز مراجعه کنیم. چرا بی راهه می روی مگر نه این که خودت آن مطالب را در سایت اهل سنت ایران تحت عنوان خیانت ولدبیگی به استاد شهید نوشتید. این را اگر همگان نمی دانند خدا که می داند. فراموش کرده اید که در آنجا اسمی از ضعف نبرده اید حال این قید ضعیف بودن اینجانب را از کی اضافه کرده اید. مگر نه این که دختران استاد گفتند چون ما می خواهیم خودمان کار بر آثار پدرمان را از طریق مؤسسه پیام انجام دهیم و تا به امروز که عمویمان(کاک منصور) چنین امری را بر عهده داشته اند از این به بعد مشورت با ما باید انجام شود و اگر من هم بخواهم می توانم زیر نظر مؤسسه کار را ادامه دهم و من نیز ادامه کار را مشروط بر وجود کاک منصور(عموی دختران استاد) اعلام کردم و آن ها قبول نکردند و من از ادامه خودداری کردم. مگر این اول و آخر جریان نبود. مگر قرارداد 18/7/87 بین خود و ناشر و کاک منصور به عنوان نماینده خانواده استاد نسبت به کار بر آثار ایشان را در دست ندارم پس چرا می گویی .... پس هرگز بدون اجازه از خانواده استاد دست به انتشار اثر نزده و خانواده ایشان هرگز به خاطر ضعف اینجانب مرا از ادامه منع نکرده اند. اصلا منعی در کار نبوده است. البته هرگز مدعی معصوم بودن آثارم را نداشته ام و همیشه از انتقادات و پیشنهادات در این زمینه استقبال کرده ام. در ضمن چاپ نخست بندگی را دختر بزرگ استاد ویراستاری کرده اند که اتفاقا مدرک دانشگاهی در رشته ادبیات فارسی دارند و در آن 11 غلط چاپی و یک غلط که عاملش من بودم را پیدا کردند و چاپ دوم با ویرایش جدید انجام گرفت پس اگر ضعفی باشد به ویراستار بر می گردد که خانواده استاد بوده اند نه اینجانب. <br /> باید بگویم که: مشکل شما تنها و تنها با اینجانب این است که از این می ترسی دوباره شروع به انتشار آثار استاد بکنم (البته چرایی این امر بر من تا حدودی پوشیده نیست) مطمئن باش اگر در آن گزارش نامی از کار من بر آثار استاد نمی شد مطلبی نمی نوشتید. که در این خصوص خواهم گفت: به حول و قوه الهی و با استقبال از هر آنچه مرا در این زمینه تهدید می کند بعد از تصویب پروپوزال(طرح رساله دکتری) شروع به چاپ 3 اثر کار شدده و ادامه کار بر آثار دیگر خواهم کرد.<br /> در پایان از همه برادران عزیز و خواهران محترمم پوزش می طلبم . برادر شما جهانگیر ولدبیگی <br />
با احترام به نظر دوستان کاک جهانگیر کار بسیار خوبی انجام دادهای و این حق برای شما محفوظ بود که از خودتان دفاع کنید و اگر کسی منکر یا مدعی خلاف است پس دلیل یا بینهی خود را عرضه نماید. شاید دلسوزها کثرت پیدا نموده و یا قبای دیگری بر اندامشان به عاریت گرفته باشند و با نامهای دیگر و جوسازی بخواهند مرعوبت کنند و "خود را لو دادن" که نمیدانم فحوایش چیست را به زور و با راه انداختن جنگ روانی بر شما تحمیل نمایند.
أعوذوا بالله من الشیطان الرجیم<br /> بسم الله الرحمن الرحیم<br /> <br /> حدس می¬زنم آقای ولدبیگی پس از اتمام تایپ جوابیه¬شان، نفس راحتی از سر رضایت نسبت به شخص خود کشیده اند و چه بسا آفرین و أحسنتی هم به خود گفته¬اند که توانسته¬اند هم بنده را شناسایی کنند و هم جواب دندان شکنی بدهند!! راستش را بخواهید انتظار جواب متین و وزینی از ایشان نداشتم زیرا هر چند ایشان از هر فرصتی استفاده می¬کنند که با سخنان و رفتارهایی خود را محشور با استاد شهید معرفی کنند اما بر بنده و به احتمال زیاد بردوستان و خانواده ی آقای ولدبیگی مدتهاست عیان گشته که این رفتارها واقعی نیست و امیدوارم بر خوانندگان محترم نیز این امر با مشاهده¬ی جوابیه¬ی ایشان عیان گشته باشد.<br /> روی سخن اینجانب در این جوابیه دیگر نه سایت اصلاح است و نه آقای ولدبیگی زیرا ظرفیت¬های هر دو بر من روشن شده است، بنابراین سخن خود را با مخاطبان محترم و اهل سنت عزیز در میان می¬گذارم:<br /> 1- برادران و خواهران گرامی، از جوابیه¬ی آقای ولدبیگی چنین برمی¬آید که بنده را شناخته¬اند. ظاهرا به دیگر استعدادهای ایشان، عالم بر غیب بودن نیز اضافه شده است. خدا می داند کدام بیچاره ای را اینگونه مورد هدف قرار داده و بر او حمله برده¬اند! جهت منحرف نگشتن بیشتر ذهن برادر عزیزمان آقای ولدبیگی چند نشانی دیگرمی¬دهم تا من بعد متوجه باشند و براساس ظن و گمان رفتار نکنند. بنده تنها یکبار و در جمعی خانوادگی ایشان را زیارت کردم و نام ایشان را نمی دانستم تا آنکه سخنان بسیار زشتی در مورد جماعت بر زبان راندند که مایه¬ی تأثر و تعجب همه¬ی حاضرین شد؛ پس از مهمانی از شوهرم نام و نشان فرد توهین کننده را پرسیدم. ایشان گفت: «چگونه وی را نمی¬شناسی؟ او جهانگیر ولدبیگی است.» شنیدن نام ایشان مانند آب سردی بود بر تن من. پس از آن مهمانی بارها از خود پرسیده¬ام چگونه امکان دارد کسی که در مقدمه¬ی «بندگی خدا» اینگونه خود را شیفته¬ی استاد شهید نشان می¬دهد، اینگونه رفتاری داشته باشد. پس از مراجعت به شهرمان (یکی از شهرهای شمالی کشور) سخنان برخی از خواهران را در برخورد ناشایست ایشان با خانواده¬شان به یادم آمد و بسیار بیشتر متأثر شدم. آری تیر ایشان در شناسایی بنده سخت به خطا رفته و ظن و گمانی بوده که قطعا به إثم ختم شده است و همین نشان می¬هد که ایشان اصلا آموزه¬های استاد شهید در نوارهای بندگی و تفسیر سوره¬ی حجرات را و ... را به یاد ندارند که مسلمانان را از ظن و گمان برحذر می¬دارد. کاش ایشان سخن بنده مبنی بر ساکن بودن ما در دو منطقه¬ی جغرافیایی و به طریق أولی در دو منطقه¬ی فکری متفاوت را جدی می¬گرفتند و بنده را دروغگو نمی¬پنداشتند تا دچار چنین گناهی نشوند. جهت اطمینان خاطرایشان عرض می کنم که بنده حتی با ایشان همزبان نیستم و از این رو هم بود که به حضور برادران و خواهران کردزبان در مرکز و بر عهده گرفتن تمامی پست¬ها معترض شدم. بسیار متأسف شدم و یا شاید بهتر بگویم خوشحال شدم که لحن پاسخگویی آقای ولدبیگی شاهدی بود بر مدعایم و ثابت نمود که ایشان از آموزه¬های استاد شهید بویی نبرده¬اند . حال خدا می¬داند در جوابیه¬ی بعدی باز حس کارآگاهی ایشان چه کسی را برجای من می¬نشاند و او را محاکمه می¬کند.!!<br /> 2- آقای ولدبیگی عامل اصلی نگارش نامه را اینگونه بیان کرده¬اند : <br /> «چیزی که مرا به نگرانی واداشت و شاید عامل اصلی نگارش این متن بود تهمتی بود که به بنده نسبت به جناب «ماموستا پیرانی» زده شده بود. گویا اینجانب در جریان انتخابات ریاست جمهوری به ایشان حمله برده و ایشان را متهم به تطمیع مادی از طرف جناب میر حسین موسوی در قبال حمایت ایشان و جماعت از کاندیداتوری او کرده ام. معاذ الله هزاران معاذ الله از این اتهامت. با خواندن آن یوسف پیامبر و هزاران بی گناه همچون او را به یاد آوردم که چگونه مورد تهمتهایی قرار گرفته اند که روحشان نیز از آن بی خبر بوده است و با الگو پذیری از آنان تسلی خاطر یافتم»<br /> متأسفم که بیان کنم ایشان در این جملات آشکارا دروغ می¬گویند. زیرا از منبع موثقی شنیدم که ایشان در حضور بسیاری از افراد علل حمایت جماعت از موسوی را اینگونه اعلام کرده بودند: «موسوی به آقای پبرانی یک چای بیشتر داده و إلا جماعت باید از کروبی حمایت می¬کرد» معنی این سخن بر همگان آشکار است. اگر آقای ولدبیگی مایل باشند شاهد فراوان وجود دارد.<br /> ایشان خود را به یوسف پیامبر تشبیه کرده¬اند، بسیار متعجب شدم، گویا از داستان پیامبران و نیز قواعد تشبیه ناآگاهند. مگر نه آنکه تهمت حضرت یوسف، تهمتی اخلاقی بود که زلیخا بر او زد؟! پس وجه شبه کجاست؟ اگر مطالبی که نسبت به ایشان بیان شد تهمت است که نیست، چه شباهتی با تهمت حضرت یوسف دارد؟ از ایشان بعید بود که با داستان حضرت یوسف که حتی سریالش پخش شد آشنا نباشند. در ضمن فرموده¬اند با الگوپذیری از پیامبران تسلی یافته¬اند. آیا واقعا آنچه در جوابیه¬ی ایشان است جز تهمت و افترا و انکار واقعیت چیز دیگری است؟ معاذالله که پیامبران هیچ¬گاه اینگونه نکرده¬اند و ایشان در الگوپذیری به خطا رفته¬اند. هر چند از کسی که با داستان پیامبران آشنا نیست بیشتر از این انتظار نمی¬رود.<br /> 3- فرموده¬اند: «اینجانب بیش از بیست سال است که منتسب به جماعت بوده و هستم و به این امر هم افتخار می کنم و در راستای تحقق اهداف جماعت در حد توان کوشیده و شاهد بنده خود جماعت است» متاسفانه کذب گویی را به اعلی حد خود رسانده اند، اگر اینگونه است پس چرا در حضور دیگران می گویند: « من به این جماعت بیعت نداده ام»؟ براستی این همه تناقض گویی به خاطر چیست؟ چرا جرأت ندارند و مثل محافل خانوادگی سخن نمی¬گویند؟ آیا کسی که به حضور در جماعت افتخار می¬کند شایسته است به دبیرکل آن توهین کند و بگوید من به آن بیعت نداده¬ام؟ دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟ دوست داشتم ایشان مسئولیت¬های خویش را در جماعت برمی¬شمردند تا بدانیم چقدر در راستای اهداف جماعت کوشش کرده¬اند!<br /> 4- از نشست خود با آقای پیرانی سخن گفته¬ان. بسیار خوشحال شدم و ایشان را به ادامه¬ی این رویه به جای جوسازی و تخریب و اتهام زدن علیه جماعت تشویق می¬کنم، فقط متوجه نشدم که چرا از جلسه¬ای خصوصی فایل صوتی تهیه کرده¬اند!!؟ آیا قولهایی از آقای پیرانی گرفته اند و ترسیدند که زیرش بزند و در نتیجه از او مدرک گرفتند؟! یا در راستای کارآگاه بازی عمل کرده¬اند!!!<br /> 5- فرموده¬اند: « آیا فردی با بیش از بیست سال سابقه در یک جماعت حق درج مطلبی را در سایت آن جماعت ندارد؛ مطلبی که نفعش بیشتر به مخاطبان بر می گردد تا به ایشان؟ چرا نسبت به درج مطالبی از کتاب های برادران عجم در سایت، ما را اینچنین بر آشفته نمی کند و حتی به آن ها افتخار می کنیم اما همین که به خودمان رسید بر آشفته می شویم؟!.» ظاهرا ایشان نقد اولیه¬ی بنده را با دقت مطالعه نکرده¬اند، بنده عرض کردم: «آیا سایت اصلاح یک سایت فرهنگی است؟ اگر چنین است، همچون دیگر سایت¬های فرهنگی، بدون تبعیض به درج خبر تازه¬های نشر می¬پردازد؟ لطفا نظری بر آرشیو خود بیاندازید، بسیاری از مترجمین عضو جماعتتان کتاب¬هایشان چاپ می¬شود اما تا بحال خبر آن¬ها را منتشر کرده¬اید؟ لطف می¬کنید و لیستی از اخبار خود را که به قول خودتان به « معرفی، نقد و بررسی و معرفی آثار فرهنگی» پرداخته منتشر کنید تا مخاطبانتان بفهمند سهم آقای ولدبیگی در مقایسه با دیگران از میان این اخبار چقدر بوده است؟» بسیار واضح است که منظور آن بود که به مترجمان اهل جماعت عادلانه بنگرید و خبر چاپ کتابهای آنها را هم منعکس کنید و بس. آقای ولدبیگی از کدام قسمت نقد من چنین برداشتی کرده¬اند خدا می¬داند! در ضمن از کسی که به قول خودشان 28 اثر دارند و دانشجوی دکترا هستند انتظار می¬رفت معنی عجم را بدانند. عجم یعنی غیرعرب ولی ظاهرا ایشان عجم را به معنی فارس گرفته¬اند!!!<br /> 6- در زمینه¬ی نقد بر ترجمه¬ی ایشان، به یاری خداوند در صورتی که وقت اجازه دهد چنین کاری خواهم کرد، هر چند باز معتقدم ترجمه و نقد چنین آثاری کار کسانی است که به ادبیات عرب آشنایی کامل دارند. هر چند ترجمه¬ی اشعار موجود در مفردات راغب می¬توانست به خوبی تسلط آقای ولدبیگی را بر زبان عرب نشان دهد که ایشان از ترجمه¬ی این بخش مهم از مفردات که محک جدی¬ای است بر توانایی ایشان سرباز زده¬اند. هر چند می¬دانم در جواب این نکته آسمان و زمین را به هم می¬دوزند و به جای اعترافی عالمانه به خشونت کلامی متوسل می¬شوند.<br /> 7- در خصوص شناخت من از ایشان علیرغم بعد مسافت محل زندگیمان عرض می¬کنم: 1) در سفری که به سنندج داشتم و پس از آن مهمانی که ایشان نیز در آن حضور داشتند، مطالب مستند بسیاری در مورد ایشان شنیدم که بر شناخت من افزود. 2) شوهرم هر از چند گاهی با دوستان قدیمی ایشان دیدار می¬کند و ایشان نیز به چنین شناختی رسیده¬اند.<br /> در ضمن اگر به قول ایشان شناخت فقط با دیدار حضوری و برخورد مستقیم ایجاد می¬شود، چگونه است که ایشان عدم صلاحیت موسوی را از دور تشخیص دادند؟ قطعا با موسوی نشست و برخاست نداشته¬اند.<br /> 8- در خصوص اعتراض بنده نسبت به به کار بردن کلمات « قرآن پژوه، مترجم، و مولف» عرض می¬کنم: کلمه¬ی «قرآن پژوه» را باید برای کسی به کار برد که عمری را در پژوهش در زمینه¬ی قرآن و مفاهیم آن صرف کرده باشد و همگان به آن معترف باشند، بسیار خوشحال می¬شوم از پژوهشهای آقای ولدبیگی در زمینه¬ی قرآن مطلع شوم تا بلافاصله از ایشان عذرخواهی کنم. خود آقای ولدبیگی می¬توانند مواردی از آن 28 اثر خود را که پژوهشی قرآنی است مثال بیاورند تا ما هم از بی اطلاعی خارج شویم. ضمنا دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث بودن در چنین دوره و زمانه¬ای که مدرک گرفتن به آب خوردن شبیه¬تر است نه کار دیگر، آیا مزیت و مقامی محسوب می شود یا خیر؟ من نمی دانم!<br /> 9- فرموده¬¬اند قرآن پژوه بودن لزوما مستلزم آن نیست که اخلاق قرآنی داشت، آری بنده هم با ایشان هم رأی هستم ولی منظور بنده قرآن پژوه مسلمان است نه مستشرقین. قطعا قرآن پژوه مسلمان باید اخلاق قرآنی داشته باشد و از تهمت و افترا و کذب گویی به دور باشد.<br /> در ضمن خوشحال می¬شوم آقای ولدبیگی بر ما منت نهاده و از عالم غیب خبر دهند که بنده چگونه از آثار ایشان استفاده¬ها برده¬ام؟<br /> 10- تهمت زده¬اند که : « به خوبی می دانم که از این که مسئولیت های اصلی جماعت در مرکز اکثرا به دست افراد منطقه اورامانات و به ویژه پاوه است شما را رنج می دهد اما سوال این است که مگر آنان مسئولیت را تصاحب کرده اند؟ مگر در مورد انتخابات جماعت مشکوکی؟» عرض می¬کنم آری رنج می¬برم از اینکه افرادی با فکری بسته همچون ایشان در بسیاری از مسئولیت¬های کلیدی جماعت هستند. مگر ما شمالی¬ها یا برادران جنوبی و خراسانی چه از امثال ایشان کمتر داریم که نباید در مسئولیت¬های کلیدی باشیم؟ عمری آنان مدیریت کردند و جماعت را به این حال و روز انداختند حال مدتی به کنار روند و مشکلات تربوی خود را اصلاح کنند تا ما نیز خودی نشان دهیم، هر چه باشد از این بدتر که نمی¬شود.<br /> 11- فرموده¬اند: « غیر از این است که در ده های 60 بیشتر مناطق کردستان را ماموستایان منطقه اورامانات پوشش می دادند...» براستی آیا این دلیل منطقی ای است که با دستاویز قرار دادن آن پس از 30 سال از شایستگان دیگر مناطق استفاده نکرد و تنها افراد منطقه¬ی پاوه مدیران ارشد باشند؟ مگر قحط الرجال است؟<br /> در ضمن توصیه می¬کنم آقای ولدبیگی که بیست سال در جماعت هستند در خصوص تاریخچه¬ی جماعت بیشتر مطالعه کنند زیرا اکثریت افراد هیأت موسس جماعت افراد غیرپاوه¬ای هستند!<br /> 12- مطالبی در مورد خانواده¬ی استاد گفته¬اند که از آن بوی تفرقه افکنی به مشام می¬رسد که امیدوارم اشتباه کرده باشم. پاسخگویی در این زمینه در صلاحیت بنده نیست زیرا اطلاعات کافی ندارم ولی به گفتن همین نکته بسنده می¬کنم، اگر آقای ولدبیگی توانستند آن سه اثر آماده¬ی چاپ را چاپ کنند نشان داده¬اند که زورشان بر خانواده¬ی استاد چربیده و بدون اجازه¬ی ایشان (آنچنان که از سخن خود آقای ولدبیگی برمی¬آید) آثار استاد را چاپ می¬کنند که البته مصداق بارز سرقت ادبی است. اگر هم نتوانستند چاپ کنند ادعای بنده به اثبات رسیده است.<br /> 13- شنیده¬ام آقای ولدبیگی در مقدمه¬ی یکی از کتابهایشان آن را به امام جمعه¬ی کنونی پاوه (ملا قادر قادری) تقدیم می¬کنند!! آقای ولدبیگی که سنگ پیروی از استاد شهید را به سینه می¬زنند آیا از عداوت¬های امام جمعه¬ی پاوه با استاد شهید و اهل سنت آگاهی دارند؟ آوازه¬ی عداوت این فرد حتی به منطقه¬ی ما هم رسیده است. چنین تقدیم کردنی جای تأمل دارد.<br /> 14- در پایان از آقای ولدبیگی می¬خواهم به خود آیند و آنچنان که از ایشان انتظار می¬رود رفتار کنند. همین! <br /> حق یاورتان<br /> دلسوز (مریم)<br /> «<br /> <br /> <br />
از کسی چون کاک جهانگیر که ادعای مأنوس بودن با آثار استاد را دارد انتظار می رفت در پاسخگویی متین تر می بودند. از ایشان انتظار بیشتری می رفت.<br /> عبدالسلام (بوکان)
سخنی با کاک جهانگیر<br /> سلام برادر جان<br /> از خواندن جوابیه ات بسیار ناراحت شدم. اصلا در شأن کسی که خود را به استاد شهید منتسب مب کند نبود. بهتر بود بیشتر فکر می کردی و با آرامش جواب می دادی. آنچنان که معلوم است جناب دلسوز از مسائلی آگاه است که من هم آن را شنیده ام ، هر چند بهتر آن بود جناب دلسوز اگر دلسوز بودند آن را در جای دیگری مطرح می کردند. متاسفانه شیوه ی پاسخگویی شما به جناب دلسوز سخنان وی را بیشتر تایید می کند تا آنکه ....<br /> بگذریم... خیلی ناراحت شدم... راستی برادران اصلاح اگر شما از اول جواب دلسوز را نمی دادید یا کمی دیپلماتیک و بزرگوارانه جواب می دادید این مسئله به اینجا می کشید؟<br /> توصیه می کنم کاک جهانگیر بیشتر مواظب باشند تا اینگونه بدلیل عصبانیت خود را لو ندهند.
سلام برادر جان<br /> از خواندن جوابیه ات بسیار ناراحت شدم. اصلا در شأن کسی که خود را به استاد شهید منتسب مب کند نبود. بهتر بود بیشتر فکر می کردی و با آرامش جواب می دادی. آنچنان که معلوم است جناب دلسوز از مسائلی آگاه است که من هم آن را شنیده ام ، هر چند بهتر آن بود جناب دلسوز اگر دلسوز بودند آن را در جای دیگری مطرح می کردند. متاسفانه شیوه ی پاسخگویی شما به جناب دلسوز سخنان وی را بیشتر تایید می کند تا آنکه ....<br /> بگذریم... خیلی ناراحت شدم... راستی برادران اصلاح اگر شما از اول جواب دلسوز را نمی دادید یا کمی دیپلماتیک و بزرگوارانه جواب می دادید این مسئله به اینجا می کشید؟<br /> توصیه می کنم کاک جهانگیر بیشتر مواظب باشند تا اینگونه بدلیل عصبانیت خود را لو ندهند.<br />
دست نه مریزاد به هر دوی شما، خوب دشمنانان جماعت ،آقای سبحانی وآقای پیرانی را شاد کردید ،خوب حرمت جماعت ،آقای پیرانی ومرحوم سبحانی وخانواده اش رو نگه داشتید.واقعا دست نه مریزاد.
به نام آنکه انسان را عقل بخشید تا از آن درست استفاده کند. بنده نیز به عنوان عضو کوچکی از جماعت لازم دانستم از زحمات برادر عزیزم کاک جهانگیر تشکر نمایم و از اینکه با سن نسبتأ کمی که دارند آن همه آثار ارزشمند دارند و از طرفی بنده ایشان را به خوبی می شناسم و از اینکه این همه الفاظ ناپسندی که به ایشان نسبت داده شده است از درگاه خداوند سبحان برای آن برادر دلسوزی که خود را دلسوز معرفی کرده است طلب پوزش و مغفرت خداوندی را خواهانم و به ایشان یادآوری می کنم در صورتی که همه کلمات و جملات ایشان به فرض محال نیز درست باشد طرح کردن آنها در سایت اصلاح و آن هم از طرف کسی که خود منتسب به جماعت است اصلأ و ابدأ به نفع مسلملنان نبوده و فقط تخم کینه و تفرقه را خواهد کاشت و امیدوارم با خواندن این جملات از همه مسلمانان منطقه و به خصوص برادران ارجمند جناب ماموستا پیرانی و کاک جهانگیر عذرخواهی نموده و از خداوند عفو طلب مغفرت نمایند و نیز امیدوارم از نوشتن جملات این طوری من بعد نیز خودداری نمایند. خداوندا همه ما را قرین رحمت خودت بگردان و روزی که ما را به استاد شهید کاک ناصر سبحانی می رسانی از ما شکایت نداشته باشد.<br /> ضمنأ در آخر لازم می دانم این نکته را نیز یادآوری نمایم اگر شما و امثال شما نبودید که مانع نشر آثار استاد شهید توسط برادر ارجمند آقای ولدبیگی نمی شدید شاید چندین اثر دیگر استاد شهید تاکنون چاپ شده بود و از این بابت به شما از بابت شکایت استاد شهید در روز قیامت شدیدأ تذکر و یادآوری می کنم که از شکایت استاد شهید در محضر خداوند سبحان بترسید. برادر کوچک همه اعضای جماعت. عبدالله
سخنی با آقای عبدالله عزیز<br /> برادر عزیز لطفا به سئوالات زیر جواب دهید:<br /> 1- از کجا می دانی من منتسب به جماعت هستم؟ در حالی که نیستم.<br /> 2- از چه هنگام انتقاد کردن تخم کینه و تفرقه را می کارد؟ به جوابیه ی آقای ولدبیگی نظری بیاندازید تا بخوبی متوجه شوید که چه کسی تخم نفاق و کینه را می کارد.<br /> 3- چرا عذرخواهی کنم در حالی که واقعیت را گفته ام؟ کدامیک از اعتراضها و نقدهای بنده بگونه ای بوده که باید عذر خواهی کنم؟ لطفا نگرش خود را از تعصب خالی کنید.<br /> 4- شما هم که مثل آقای ولد بیگی در باتلاق ظن و تهمت افتادید. مگر من را می شناسید که من را مانع نشر آثار استاد معرفی کرده اید؟ اگر می شناسید چرا دلسوزی نکرده اید و با من مقابله نکرده اید؟ شما که نشان می دهید بسیار دلسوزید. عالم بر غیب هم هستید. به شما هم همچون آقای ولدبیگی تذکر می دهم از تهمت و افترا دوری کنید. <br /> 5 جو گیر نشوید، تحقیق کنید و واقعیت ها را بیابید و بعد موعظه کنید.<br /> <br /> با تشکر<br /> دلسوز
بنده با شور و اشتیاق به این خبر مراجعه کردم که اطلاعات بیشتری در مورد این فرهنگ قرآنی پیدا کنم اما متاسفانه همه مطلبی وجود دارد الا اصل مطلب. نگارنده خبر که بیشتر به توضیح در مورد مترجم پرداخته و آقایان نظر دهنده هم که ملاحظه می فرمایید...<br /> مگر علم و نوشته ها و نوارهای شهید میراث شماست که بر سرش اینگونه دعوا راه انداخته اید... برادران شما را به خدا در این راه دینداری و اخوت به خود اجازه اینگونه مناقشه ها را ندهید و اگر هم خودتان مشکلی دارید چرا پای خانواده استاد را وسط می کشید؟ من از مدیریت سایت هم تعجب می کنم که چرا این گونه بحث ها را در نظرات ثبت می کند!
سلام علیکم<br /> امروز چند بار دیگر جوابیه ی خود به آقای ولد بیگی را ارسال کردم. امیدوارم شاهد درج آن در چند روز اخیر باشم تا مجبور با انتشار آن در وبلاگهای دیگر نشوم. مطمئنا عدم درج جوابیه ی بنده که آخرین پاسخ هم خواهد بود دلیلی روش بر ادعای کسانی خواهد بود که شما را به بایکوت کردن نظرات مخالفان متهم می کنند.<br /> دلسوز (مریم)
باسلام اینجانب به عنوان کسی که در عرصه وب نگاری مطالعاتی دارم تقاضا دارم در مدیریت محتوا بالاخص از درج برخی مطالب که در چهار چوب سیاستهای سایت اصلاح نیست خودداری نمایید درج هر مطلبی بالاخص حرفهای خاله زنکی که مرتبط با این خبر مشاهده کردیم هم به وجه سایت ضربه زده هم مدیریت سایت را زیر سوال می برد .عدم درج چنین نظراتی دلیل بر ترس یا دیکتاتور مابی نیست درج مطالب سخیف یا شخصی است که از اعتبار سایت کم می کند.شما هم باید اصول وقواعدی داشته باشید حتی راننده اتوبوس هم برای خود قوانینی دارد مگر اجازه می دهد هرکس سوار ماشینش شود.
با سلام<br /> عدم درج جوابیه ی بنده رواداشتن دو ظلم است:<br /> 1) در حق من: زیرا آقای ولدبیگی مسائل کذبی را مطرح نموده اند که عدم پاسخگویی به آن به معنای صحت آن است.<br /> 2) در حق کسی که آقای ولدبیگی ایشان را با من اشتباهی گرفته اند. که در این صورت حقی پوشانده می شود از جانب شما.<br /> <br /> در صورت عدم درج جواب بنده مجبور به پخش آن در سایتها و وبلگهای دیگر هستم، هر چند من به این کار راضی نیستم ولی شما من را مجبور می کنید.<br /> <br /> دلسوز (مریم)
از دلسوز(مریم) تقاضا داریم تنویر افکار نموده وخودشان را بصورت اجمالی معرفی نمایند<br /> تا سیه روی شود آنکه در او غش باشد.<br /> ثانیا ادب اسلامی حکم می کند کسی که دلسوز دیگریست خودش را معرفی ومی شناساند تا دلسوزیش محرز شود.دلسوز اگر آنقدر صریح اللهجه است ودر جوابهایش نترس چرا از معرفی خودش واهمه وترس دارد؟
سلام کاک جهانگیر<br /> من هم مثل شما در ابتدا حدس می زدم دلسوز چه کسی باشد ولی شتاب زده عمل نکردم و خود را در دام اتهام و افترا نیانداختم، از یکی از نزدیکان آن فرد پرس و جو کردم، فرمودند کذب است زیرا خود ایشان (فرد مورد ظن شما) آن را رد کرده لند و البته بسیار هم دلگیرند از اینکه شما اخلاق اسلامی را رعایت نکرده و حقیقت را مقلوب جلوه داده اید. برادر عزیز آیا هنگام نوشتن جوابیه ات یک درصد احتمال ندادی که اشتباه حدس زده ای؟ خیلی متاسفم! امیدوارم اشتباه خود را تصحیح فرمایید.<br /> ح. پاوه
چند بار نظر دادم ولی منتشر نکردید! بسیار جای تاسف است که دو نظر «جزاک الله» را منتشر می کنید اما از درج نظرات انتقادی می ترسید. اینگونه ادعای مدیرت اهل سنت را دارید؟<br /> صلاح الدین
متین لطفی
24 تیر 1391 - 10:55تاریخ و تجریه نشان داده: وقتی پای مالکیت وسط بیاید، اختلافها شروع می شود! امیدوارم جماعت، این تاریخ و تجربه ی خطرناک را تکرار نکند و افرادِ آن، بصورتی زیرکانه، این عامل فروپاشنده ی یکپارچگی را در خود حل نمایند و با روشهای مسالمت آمیز مستقیم و غیرمستقیم، مانع دامنه دار شدن این آفتِ تفرقه افکن شوند! شاید توزیع مسئولیتهای خطیر بگونه ای متنوع، بتواند در حل این بحرانِ شوم، موثر باشد؛ یادمان باشد دیکتاتوری و انحصار طلبی، نوع گروهیش با نوع فردی، هیچ تفاوتی ندارد، و یقینا نتیجه اش یکی میشود! مفهوم دموکراسی در همین جاها کاکردش را نمایان میسازد! میدانیم، دموکراسی یعنی نظامی که اندیشه ی برانداختن را در رعایای خودش پدید نمی آورد، و آنها را اصلا به این فکر نمی انداز، یا دیر به این فکر می اندازد! دموکراسی یعنی آن نظامی که مخالفتِ مخالفان را در خود هضم می کند و از او بیمار نمیشود! نکته ای که باید ملاحظه گردد این است که هاضمه ی حکومت از سیاست را فراخ بکنبم، چهارچوب را گشاده تر از اینکه هست بکنیم، تنوّع را بپذیریم، تکثر را بذیرا باشیم، فلسفه ی نهادها را چنان بنا کنیم که پذیرای تکثر و تحول باشند! و این البته لازمه اش این است که بر روی یک فکر واحد، یا یک تفسیر واحد، کار و ساختار را بنا نکینم و از مصالح مختلف استفاده نماییم! فقط در این صورت است که میشود اندیشه ی براندازی را عقب انداخت یا آن را از مغزها تخلیه کرد! با احترام